عکاسی خیابانی چیست؟
عکاسی خیابانی چیست و چگونه انجام میگیرد ؟
عکاسی خیابانی (به انگلیسی: Street Photography) به عنوان بدنه هنر عکاسی، صحنههایی از زندگی روزمره مردم را سوژه اصلی خود قرار میدهد. خیابانها، پارکها، کارناوالها، محلهای خرید و مراکزی که مردم گرد هم میآیند، محل اصلی تهیه عکسهای خیابانی است. هر چند این عکاسی شاخهای از عکاسی مستند به شمار میآید اما از بعضی لحاظ با هم متفاوت هستند از جمله اینکه هدف اصلی عکاسی خیابانی به تصویر کشیدن مردم است و نه پوشش یک اتفاق. در واقع این شاخه از عکاسی آیینهای است در برابر مردم که گاهی نیز با شوخ طبعی و یا لحنی طعنهآمیز پیامهای سیاسی و یا اجتماعی را منتقل میکند که در چنین شرایطی به عکاسی مستند نزدیک میشود. سالهای ۱۹۷۵ تا ۱۹۸۰ نقطه اوج و شکوفایی تاریخ عکاسی خیابانی است.عکاسی خیابانی در ثبت و به تصویر کشیدن ژست های طبیعی در کسری از ثانیه خلاصه می شود. عکس می تواند با کمک حالات و ژست های طبیعی هزاران حقیقت ناگفته را شرح دهد. خیابان مکانی است که عکاس می تواند حقیقت دنیای اطرافش را از پشت لنز دوربینش به تصویر بکشد. این عکس می تواند زمانی گرفته شود که سوژه مطلع نیست و حالت طبیعی خود را دارد.
بازدید ادامه مطالب با کلیک روی این مطلب
عکاسی خیابانی چیست
ژست دادن و حالت بخشیدن به سوژه کاملا بر خلاف قانون این نوع عکاسی است. به طور خلاصه عکاسی خیابانی تصویر کشیدن لحظه های یک شخص با دوربین است. شخصی ممکن است سوال کند که چرا عکاسی خیابانی دشوار است؟ پاسخ این است که چقدر می توانید صبور باشید تا ببینید گلی می شکفد. بله! دقیقا شخص زمانی که لنزش را نشانه می رود، دکمه شاتر را پایین نگه می دارد و چشمانش را باز نگه می دارد به همین اندازه صبر و تحمل نیاز دارد میخواهم در مورد موضوعی بنویسم که بحثهای زیادی را در فضای آنلاین به راه انداخته:
عکاسی خیابانی چیست؟ انجمنهای تخصصی، گفتوگوهای فیسبوکی، وبلاگها و گروههای فلیکری بیشماری وجود دارند که در مورد اینکه چه نوع عکاسی را میتوان خیابانی نامید، بحث میکنند. من به این سوال مدتها فکر کردهام: عکاسی خیابانی چیست؟ و در طی این سالها، عقاید و افکارم تغییر کردهاند و متحول شدهاند. باید بگویم تمام پاسخها برای تعریف اینکه عکاسی خیابانی چیست (یا چه چیزی نیست) را در اختیار ندارم اما تلاش خواهمکرد به نتایج منطقیای در مورد چیستی و معنای عکاسی خیابانی برسم. این نوشته را بهعنوان یک مقالهٔ بازتابکنندهٔ افکارم در نظر بگیرید تا در خلالش عقاید شخصیم را بهتر متوجه شوید. همچنین امیدوارم تفکراتم را با افکار شخصیتان ترکیب کنید و به نتایج موردنظر خودتان برسید.
چه چیزی عکاسی خیابانی نیست؟
عموما معتقدم بهترین راه برای تعریف یک موضوع، مشخص کردن «آن چه نیست» است. به طور مثال، ما نمیدانیم چه چیزی ما را خوشحال میکند (ولی خیلی خوب میدانیم چه چیزی ما را ناراحت میکند). چیزهایی مثل رفت و آمد صبحگاهی، رئیس پرتوقع، مشکلات زناشویی و انجام کاری که علاقهای به آن نداریم هم همچنین. پس سادهتر میشود گفت، راه رسیدن به شادی همان دوری کردن از چیزهایی است که حالمان را بد میکند. پس برای آغاز گفتگو و مطرح کردن افکارم در مورد اینکه عکاسی خیابانی چیست، از اینجا آغاز میکنم که چه چیزهایی از دید من، عکاسی خیابانی نیست. برای این منظور باید از دو ژانر محبوب عکاسی شروع کنم که به طور مستقیم با آنچه روح عکاسی خیابانی احساس میکنم، تفاوت و اختلاف دارند.
۱. عکاسی منظره :اگر عکسی از یک درخت، آب یا یک غروب ببینم، آن را در زمره
عکاسی خیابانی به حساب نمیآورم. چرا؟ زیرا طبیعت اولین موضوع عکاسی منظره است. بنابراین احساس میکنم باید یک عنصر شهری، عکس را به عکاسی خیابانی مربوط کند.
۲. عکاسی استودیویی :در همین رابطه، عکاسی استودیویی را عکاسی خیابانی به حساب نمیآورم. طبیعت عکاسی استودیویی براساس تصورات ذهنی قبلی و صحنه چیده شده و کمی تصنع است.
مدل، گریم، مو، پسزمینه و نحوه عکاسی را در نظر بگیرید -همه تحت کنترل عکاس، آرایشگر و دستیار نور و غیره هستند. بنابراین فکر میکنم عکاسی خیابانی بهجای ماهیتِ پیشبینیپذیر و دستکاریشده عکاسی استودیویی نیازمند عنصر ناگهانیبودن و عدم قطعیت است. برای انتقال بهترِ مفهوم، بعضی از تصورات نادرست در مورد عکاسی خیابانی را ذکر میکنم: عکس خیابانی باید کاندید باشد: فکر میکنم این قسمت، بحثبرانگیزترین نکتهای باشد که در این مقاله مینویسم. من به شخصه عقیده ندارم که عکس خیابانی باید به صورت کاندید گرفته شده باشد. قبول دارم که بهترین عکسهای خیابانی کاندید هستند -اما فکر نمیکنم این یک عنصر ضروری عکاسی خیابانی باشد. به طور مثال، عکسهای خیابانی زیر را که کاندید نبودند، در نظر بگیرید:
الف. ویلیام کلاین: کودک با تفنگ
این عکس یکی از مشهورترین عکسهای ویلیام کلاین است -کودک با تفنگی که مستقیم به سمت عکاس نشانه گرفته است، با نگاهی ارعابآور و پر از خشم. عکس به اندازه کافی کاندید بهنظر میرسد، اما چاپ مستقیم (Contact print) توسط کلاین نشان میدهد که در فریم بعدی، کودکان میخندند و کاملا از حضور عکاس آگاهند.
توجه داشته باشید که در عکس پایین، بچهها با هم شوخی میکنند و میخندند. علاوه بر این، ویلیام کلاین فاش کرد که وقتی بچهها را در حال بازی با تفنگ اسباببازی دیده، سر یکی از آنها داد زده «جدی باش» که باعث شده بود کودک تغییر حالت داده و تفنگ را به سمت عکاس بگیرد. ویلیام کلین به خاطر روش تحریک کردن سوژه عکاسیش، به چالش کشیده شده است. چگونه یک عکس میتواند طبیعی باشد وقتی عکاس به سوژههایش میگوید چه کار کنند؟ کلاین به این شبهه اینگونه پاسخ داد که اگرچه او سوژههایش را برای اجرای یک واکنش یا بیان مشخص تحریک کرده، این سوژهها بودند که در نهایت به روش خودشان واکنش نشان دادند. بهطور مثال، وقتی او به بچه گفته بود «جدی باش»، کودک میتوانسته به صدها روش گوناگون این جمله را تفسیر کند. او میتوانسته تفنگ را کنارش بگیرد و بایستد، تفنگ را به سمت بالا بگیرد و غیره. درهرحال، او تصمیم گرفت تفنگ را همراه با یک نگاه شیطانی، مستقیما به سمت کلین بگیرد. احتمالا این برخورد، واکنشی بوده که حتی کلین هم انتظارش را نداشته است. همچنین وقتی به خود عکس نگاه میکنیم، صحنهسازی یا ژست به نظر نمیرسد. عکس، واقعی و حالت چهره کودک، احساسی و
آمیخته با واقعیت مینماید. بنابراین، من به شخصه بیشتر از این که به واقعی یا صحنهپردازی بودن عکس اهمیت دهم، دقت میکنم که آیا عکس واکنشی در قلبم به وجود میآورد یا نه. اگر یک عکس روح مرا به جنبش درنمیآورد، چه اهمیتی دارد که عکس خیابانی کاندید است یا صحنهپردازیشده؟
ب. کودک و خانواده: ویلیام کلاین
این عکس مشهور دیگری از کلاین است با یک قاب عجیب و غریب، یک خانواده در مقابل دوربین کلاین ژست گرفته و مادر خانواده تفنگ اسباببازی را به سمت سر کودک نشانه گرفته است (یادآور عکس کودک با تفنگ کلاین). قطعا عکس عجیبی است زیرا اگرچه مادر با گذاشتن تفنگ روی سر فرزندش، نیت مرگباری را به نمایش گذاشته، اعضای خانواده در حال لبخند زدن و خندیدن هستند و بنظر میرسد که اوضاع خوبی دارند.وقتی به عکس نگاه میکنم، همچنان آن را در زمره عکسهای خیابانی قرار میدهم، اگرچه قطعا سوژههای عکس از حضور عکاس آگاه بودهاند. برداشت من این است که کلاین از مادر نخواسته تا تفنگ را به سمت سر کودکش نشانه بگیرد. فکر میکنم کلین جایی گفته هیچ وقت انتظار نداشته مادر پسربچه، چنین کاری را انجام دهد.بهنظرم پرانرژی بودن، شور و هیجان و جاری بودن زندگی، این عکس را از دیگر عکسها متمایز میکند. پشتصحنه یک خیابان است (یک لوکیشن شهری) و عکس به اندازه کافی ناگهانی بهنظر میرسد. کلاین، استادانه از دادن ژست خاصی به آنها خودداری میکند. ممکن است او در هنگام عکاسی آنها را تحریک کرده یا با آنها گرم گرفتهباشد اما در آخر این خانواده بوده که تصمیم گرفته چه ژستی بگیرد. بنابراین گمان میکنم که اگرچه عکس با رضایت سوژه گرفته شده، همچنان از لحاظ واکنشِ خودبخودی، طبیعی به نظر میرسد.
پ. کودک با نارنجک: دایان آربس
عکس دیگری که با اجازه و همکاری سوژه گرفته شد، عکس مشهور دایان آربس «کودک با نارنجک» است که در سنترال پارک منهتن عکاسی شد. این عکس، تصویر دیگری است که آن را به عنوان یک عکس خیابانی ناب طبقهبندی میکنم. اگر به چاپ مستقیم عکسهای آربس از کودک نگاه کنید، میبینید که عکاس، عکسهای زیادی از کودک در ژستها و حالتهای مختلف گرفته است. قطعا تکاندهندهترین و عجیبترین عکسی که آربس از کودک گرفته، فریم اول بوده است، همان که کودک نارنجک را محکم در یکی از دستهایش گرفته و انگشتان دست دیگرش را طوری حلقه کرده که انگار دارد میمیرد. نگاه صورتش ترکیبی از درماندگی، ترس و اضطراب را نمایش میدهد. برای کامل کردن صحنه، بند لباس پسربچه از روی شانهاش افتاده و این قضیه احساس تشویش را بینهایت میکند. بعضی از عکاسان خیابانیای که میشناسم، عقیده دارند عکسهای خیابانی باید بهصورت کاندید و بدون اجازه سوژه گرفته شوند. اما آیا همین عکاسان اعتقاد دارند این عکس، ویژگیهای یک عکس خیابانی را ندارد؟
خیلی از سوژههای عکسهای آربس، آدمهای غریبهای بودند که در
فضای عمومی میدید و اکثر عکسها با اجازه گرفتن صریح یا ضمنی عکاس از سوژهها همراه بودند. تقریبا تمام عکاسان خیابانیای که میشناسم، دایان آربس را در شمار یکی از بهترین عکاسان خیابانی تاریخ به شمار میآورند پس بهعنوان یک نتیجهگیری شخصی برای خودم نتیجه گرفتم که عکاسی خیابانی نباید حتما کاندید باشد. اما همچنان، داشتن یک نگاه کاندید در عکس میتواند آن را معتبر و جذاب کند. حتی عکسی که آربس از کودک با نارنجک گرفت. فکر میکنم حالت کودک در عکس طوری بود که آربس حتی رویای چنین عکسی را هم نمیدید. بلکه، این کودک بود که با اشتیاق حاضر شد حالتی از نمایش بیگانگی را برای آربس ایفا کند
مکانهای عمومی در مقابل مکانهای خصوصی
موضوع دیگری که در حوزه «چه چیزی عکاسی خیابانی است و چه چیزی نیست» میخواهم در موردش صحبت کنم، موضوع عکاسی در فضاهای داخلی در مقابل فضاهای خارجی است (یا فضای خصوصی در مقابل فضای عمومی). آیا عکس خیابانی ضرورتا نیاز دارد در یک فضای کاملا عمومی و باز ثبت شود؟ من فکر میکنم همیشه لازم نیست این اتفاق بیفتد. بهطورمثال، مترو یک فضای خاکستری بهشمار میآید. از یک طرف یک فضای عمومی است (بسیاری از کشورها، مترو را یک فضای عمومی تلقی میکنند). اما از طرفی فضای خارجی نیست و داخلی و بسته است و بسیاری از دیگر کشورها مترو را فضایی خصوصی تلقی میکنند. اما عکاسان خیابانی مشهور بیشماری وجود دارند که آثار خارقالعادهای را در مترو خلق کردهاند. یکی از کتابهای محبوب من، «مترو» از بروس داویدسون است (کسی که هیچوقت خودش را عکاس خیابانی ندانست و از این اصطلاح نفرت داشت) و اکثر عکسهایش با اجازه سوژهها گرفته میشد (نه همه آنها).درهرحال، همیشه یک احساس عمومیبودن از مترو وجود دارد، زیرا مترو خانه کسی نیست. اما آیا عکاسی خیابانی میتواند در یک ساختمان اداری انجام گیرد؟ یا در یک مرکز خرید؟ (بعضیوقتها بعنوان مکان عمومی تلقی میشود و بعضی وقتها نه) یا در خانه یک غریبه؟ یا در ساحل؟ (بروس گیلدون و مارتین پار عکسهای شاهکاری در ساحل گرفتند) یا حتی در جنگل؟ (عکاس خیابانی معاصر Dirty Harrry مجموعه عکسهای کاندید جذابی از مردم در جنگل دارد). بنابراین، عقیده شخصی من این است که عکاسی خیابانی میتواند در هر جایی صورت بگیرد بهشرطی که آنمکان به روی عموم باز باشد تا بتوانند آزادانه در آن رفت و آمد کنند. فکر نمیکنم عکاسی خیابانی بتواند در منزل یک شخص انجام گیرد (عموما «برای ورود به منزل یک شخص نیاز به اجازه دارید، مگر اینکه در را بشکنید) اما فکر میکنم این اتفاق میتواند در یک هتل یا لابی یک دفتر بیفتد (افراد عادی میتوانند با اجازه در این مکانها رفت و آمد کنند).
آیا عکاسی خیابانی به حضور افراد در عکس نیاز دارد؟
عکسی از اوژن آتژه از خیابانهای پاریس. اما این عکس بدون حضور افراد در آن، یک عکس خیابانی است؟ تصور غلط دیگری که به نظر من در عکاسی خیابانی وجود دارد، لزوم حضور افراد در عکس است. به شخصه با این قضیه مخالفم. بهترین مثال نقضکننده این ایده، یکی از پدران بنیانگذار عکاسی خیابانی یعنی اوژن آتژه است. برای عدهای از شما که او را نمیشناسید اوژن آتژه عکاس پاریسی بود که با دوربین Large Format خود شهر را مستند کرد، اکثرا معماری شهر، مجسمهها و جزئیات خانهها و ساختمانها.اگرچه مردم در بعضی از عکسهای آتژه حضور دارند، اما آنها در اکثر عکسهای او غایبند. شاید بخشی از این اتفاق بهخاطر ملاحظات تکنیکی زمانه بود (آتژه با یک فیلم بینهایت آهسته در اوایل قرن بیستم عکاسی میکرد و بههمین دلیل احتمالا از قرار دادن افراد -بجز افراد ثابت- در عکسهایش خودداری میکرد) یا اینکه او بیشتر علاقمند به معماری و ساختمانهای شهر بود (به جای ساکنان شهر).خیلی از عکاسان خیابانی استدلال میکنند مردم باید در عکس خیابانی حضور داشته باشند. اما اکثریت عکسهای آتژه خالی از حضور مردم بودند. اما چه عاملی باعث شده تا آتژه از دیدگاه اکثریت مورخان عکس، یکی از پدران بنیانگذار
عکاسی خیابانی به شمار بیاید؟ چرا او یک عکاس خیابانی به حساب میآید و نه یک عکاس معماری؟کالین وستربرک، نویسنده کتاب Bystander: A history of Street Photography توضیح ذیل را پیشنهاد میدهد. او میگوید آتژه به دلیل اینکه بیشتر روی معماری شهری در سطح خیابان تمرکز میکرد (جایی که مردم زندگی، تعامل و اجتماع میکردند)، توانست در زمره عکاسان خیابانی قرار بگیرد تا یک عکاس معماری که فقط روی بناها و ساختمانها مرکز میکند. درهرحال، این قضیه همیشه و در مورد تمام عکسهای آتژه صادق نیست. اما همچنان من کار آتژه را در زمره عکاسی خیابانی طبقهبندی میکنم، زیرا عکسهایش نوعی اثبات انسانیت را به نمایش میگذارند. عکسهای آتژه از شهر پاریس، مرا به یاد مردمی که در این شهر زندگی میکنند، میاندازد. مطمئنا در خیلی از عکسهای او مردم حضور ندارند، اما همچنان نگاهکردن به این عکسها مرا به یاد جامعه میاندازد.من معتقدم عکاسی خیابانی نیاز به نمایش انسانیت یا جامعه دارد. عکسهای خیابانی با حضور مردم را ترجیح میدهم (نسبت به مناظر شهری، ارتباط بیشتری با آنها میگیرم) اما حس میکنم عکسهای خیابانی نباید لزوما حضور مردم را در خود داشته باشند.بنابراین به طور حتم یک نوع گسستگی در بین آنچه افراد متخصص به عنوان عکاسی خیابانی در نظر میگیرند در مقابل آنچه حس بصری ما به عنوان یک انسان معمولی در مورد عکاسی خیابانی در نظر میگیرد، وجود دارد.
تعاریف
گری وینوگراند، عکاس خیابانی
شاهکارِ زمانه ما که از اصطلاح عکاس خیابانی متنفر است و عکاس خیابانی شمرده شدن را تحقیر میکند نکتهای که باعث تنفر من از تعاریف میشود، این است که تعاریف معمولا توسط متخصصان، مورخان و آدمهای پرقدرت کنترل میشوند. اما چه کسی قدرت نامگذاری و طبقهبندی چیزها را به این افراد داده است. در هر حال، خیلی از عکاسان خیابانی بعنوان عکاس خیابانی طبقهبندی شدهاند (برخلاف میل خودشان). آتژه قبل از اینکه آثارش به درستی توسط جهانیان کشف شود، درگذشت. (شک دارم آتژه خودش را عکاس خیابانی مینامید.)گری وینوگراند، یکی از محبوبترین عکاسان خیابانی معاصر، از اصطلاح عکاسی خیابانی متنفر است و تنها خود را عکاس میداند. بروس داویدسون هم اکثر کارهایش را در خیابان خلق میکند و معمولا عکاس خیابانی نامیده میشود. اما داویدسون هم از این اصطلاح متنفر است و خودش را عکاس خیابانی نمینامد. بالاتر از همه، هنری کارتیه برسون) که حتی سختگیرترین افراد هم او را پدرخوانده حقیقی عکاسی خیابانی میدانند) هیچگاه خودش را یک عکاس خیابانی به حساب نیاورد و آثارش را عکس خیابانی نخواند.
چه چیزی واقعا اهمیت دارد
یکی از عکسهای محبوب من از گری وینوگراند، که یک پیام عمیق اجتماعی را نمایش میدهد) کهنهسربازها، یک سرباز قدیمی به ظاهر معلول را نادیده میگیرند).
این عکس چه چیزی در مورد جامعه ما را بیان میکند؟
در این زمینه، توصیه میکنم به تعاریف اهمیتی ندهید و نگرانشان نباشید. تا وقتی از عکسهایتان لذت میبرید، چه اهمیتی دارد که مردم عکسهایتان را در چه ژانر عکاسی قرار میدهند؟ مگر همین نکته کافی نیست؟ به جای نگرانی از اینکه عکستان واقعا یک عکس خیابانی اصیل است یا نه، روی ساختن عکسهای بیادماندنی تمرکز کنید. عکسهایی که از لحاظ احساسی تاثیرگذار باشند و ما را به تفکر در مورد انسانیت، جامعه و مردم پیرامون، زیباییهای کوچک زندگی که دائمی تصورشان میکنیم، دیگرانی که رنج میکشند و امیدها و آرزوهای روزمرهٔ افراد، تشویق کنند.
عکاسی خیابانی تا موسیقی راک
یک نمودار بدترکیب از شاخههای متفاوت مکتب عکاسی خیابانی
به عنوان نتیجهگیری آخر، میخواهم تا به جای بحث