امپرسیونیسم در عکاسی چیست
امپرسیونیسم در عکاسی چیست
امپرسیونیسم Impressionism
در بهار ۱۸۷۴ گروهی از هنرمندان فرانسوی تحت نام انجمن هنرمندان گمنام، متشکل از نقاشان و مجسمه سازان و حکاکان و… گرد هم آمدند و یک استودیوی عکاسی( آتلیه نادار) را برای نمایش آثارشان اجاره کردند و در معرض دید عموم گذاشتند. با این کار شدید ترین و خصمانه ترین واکنش ها را که تا آن هنگام در دنیای هنری پاریس با آن مواجه بودند برانگیختند. در طی سده ی نوزده میلادی رابطه بین جامعه و هنرمند به طور روز افزونی تصنعی می شد تا اینکه سرانجام در همین نمایشگاه آثار امپرسیونیست ها به نقطه ی گسست خود رسید. امپرسیونیسم حقیقتاً نخستین و مهمترین جنبش مدرن هنری در سده نوزدهم محسوب می شود. امپرسیونیسم در لغت به معنای دریافتگری، دریافت آنی، یا دریافت حسی است. امپرسیونیسم مکتبی با برنامه و اصول معین نبود، بلکه تشکل آزادانه هنرمندانی بود که به سبب برخی نظرات مشترک و به منظور عرضه مستقل آثارشان در کنار هم قرار گرفتند.امپرسیونیسم صرفا یک سبک نقاشی نبود بلکه یک رویکرد نوین به هنر و زندگی بود. آثار نقاشی امپرسیونیست ها ثبت تغییرات گذرا و ناپایدار در طبیعت بود. نخستین هسته ی این جنبش توسط مونه، رنوار، سیسلی و پیسارو بود که وجه اشتراکشان گسست از آموزش های رسمی فرهنگستانی بود. این هنرمندان ابتدا نام خود را "انجمن هنرمندان نقاش مجسمه ساز و گراور گمنام" گذاشتند.
بازدید ادامه مطالب با کلیک روی این مطلب
امپرسیونیسم در عکاسی
اما بعدا نام یکی از تابلوهای مونه به نامامپرسیون طلوع آفتاب منتقد جوان لوئیس لروی(لویی لروا) را واداشت تا در مجله charivari( شاری واری) کل گروه را امپرسیونیست ها نام نهد و این نام که با لحنی تمسخر آمیز ابداع شده بود، بعداً از سوی خود هنرمندان گروه به عنوان گواهی بر حداقل یکی از جنبه های برجسته اهداف آنان پذیرفته شد. عکاسان پیرو این سبک، معتقد به نوعی مبانی زیبایی شناسی تصویری در هنر عکاسی بودند. به طورکلی، امپرسیونیست ها معتقدند که ریتم فیلم و عکس دارای قدرت برانگیزاننده رویا است و این رویا گونگی در عکس هایی به این شیوه با دخل و تصرف عکاس نمود عینی پیدا می کند. در اوج رواج این سبک، مشخصات ظاهری خاصی بروز کرد، از جمله ریتم تصویری نرم و نگرش ایجازی به اشیا. هدف اصلی این سبک، رسیدن به افکار و احساسات موجود، ولی نادیدنی بود. امپرسیونیسم نخستین و مهمترین جنبش مدرن هنری در سده نوزدهم و در لغت به معنای دریافتگری، دریافت آنی، یا دریافت حسی می باشد. در واقع تشکل آزادانه هنرمندانی با نظرات مشترک، وبرای عرضه مستقل آثارخود در کنار یکدیگر قرار گرفتند. امپرسیونیسم رویکرد نوین به هنر و زندگی بود که در آثار مریدان آن ثبت تغییرات گذرا و ناپایدار در طبیعت را نمایان می ساخت. نخستین هسته این جنبش توسط مونه، رنوار، سیسلی و پیسارو شکل گرفت. وجه اشتراک این هنر مندان گسست از آموزش های رسمی فرهنگستانی بود. پیروان این مکتب هنری ابتدا عنوان "انجمن هنرمندان نقاش مجسمه ساز و گراور گمنام" را بر خود نهاد و پس از چندی لوئیس لروی(لویی لروا) منتقد هنری در مجله charivari(شاری واری) آن را امپرسیونیست (بر گرفته از تابلوی مونه به نام امپرسیون طلوع آفتاب) نامید . امپرسیونیست با لحنی تمسخر آمیز ابداع گردید ، دیری نپائید هنرمندان گروه این عنوان را که گواهی بر یکی از جنبه های برجسته اهداف آثارخود، آن را پذیرفتند.
این گروه حدود هشت نمایشگاه گذاشتند که گوستاو کوربه دردومین نمایشگاه به آنان پیوست. اینان نظام آموزشی متداول و هنر "آکادمیک" را مردود می شمردند و نیز با اصل رمانتیسم که مهمترین مقصود هنر انتقال هیجان عاطفی هنرمند است، مخالف بودند. اما برعکس، این نظر رئالیست ها را می پذیرفتند که مقصود هنر باید ثبت پاره ای از طبیعت و زندگی به مدد روحیه علمی و فاغ از احساسات شخصی باشد. بر این اساس می توان امپرسیونیسم را ادامه ی منطقی رئالیسم در سده نوزدهم دانست. پس از آخرین نمایشگاه، گروه، متلاشی شد و مونه تنها کسی بود که همچنان به طور تعصب آمیز به ترویج ایده های امپرسیونیستی پرداخت. در سال ۱۸۷۴، به استثنای مانه که به سالن رسمی وفادار ماند، کلیه ی نقاشان گروه در معرض توهین و شماتت عامه قرار گرفتند. تا سال ۱۸۷۶، هفت نمایشگاه مشترک برگزار شد. در همین سال دورانتی نویسنده و منتقد هنری، کتاب نقاشی نو را – که عنوانی در خور توجه است – انتشار داد و جهت گیری نقاشان جوان را زیرکانه تجزیه و تحلیل کرد: اینان با طی طریق کشف و شهود، به تدریج نور خورشید را به اشعه و عناصر آن تجزیه کردند و با هماهنگی کلی رنگ های قوس و قزحی که به روی بوم پراکندند، وحدت آن را، از نو می سازند. تمایل منظره پردازان امپرسیونیست به ثبت "بیان تصویری لحظه ها" به جای جنبه های پایدار موضوعات آنها را وادار می کرد تا با نقاشی در فضای باز و اتمام تابلو در نقطه ای پیش از آنکه شرایط نوری عوض شود، گنجینه ای غنی فراهم سازند. در نقاشی های آنها نه به رنگ خاکستری و سیاه بلکه به رنگ مکمل نقاشی می شدند. آنان با "کم ارج کردن خطوط اشیا" ارجحیت خصوط اشیا را گرفتند و نقاشی های امپرسیونیستی بدل به رنگ آمیزی نور و فضا شدند. بازی نور مستقیم و بازتاب شده با این وجود این نظریه ها تمامی نقاشان امپرسیونیست حتی مونه که بیشتر از همه مروج نقاشی در فضای باز بود بیشتر و بیشتر تمایل می یافت تا آثار خود را در کارگاه اصلاح یا رتوش کند. با انجام چنین کاری او به یک تناقض ذاتی در رویکرد امپرسیونیستی اعتراف کرد، زیرا هرچقدر که هنرمند به تاثیر تغییرات جوی حساسیت داشته باشد زمان کمتری برای ثبت آن پیش از تغییر روی بوم دارد. وی در اکتبر۱۸۹۰ وقتی بر روی مجموعه " کومه ی علف خشک" کار می کرد نوشت: من به شدت بر روی آثارم کار میکنم و با مجموعه ای از تاثیرات متفاوت کلنجار میروم، اما در این وقت از سال خورشید چنان غروب می کند که نمی توانم خودم را با او همگام کنم" تجربه های اولیه اینان در نقاشی فضای باز، تابناکی مناظر را تامین می کرد. ولی رُنوار با "رنگ گزینی رنگین کمانی"، زدودن رنگهای تیره از سایه ها، حذف خطوط مرزی شکل اشیا، گام بلندی در این زمینه برداشت. بدین سان، منظره نگاری به هنری بدل شد که در آن نقاش می کشوید تصویر منعکس شده بر روی شبکیه چشم را از نو بسازد و معادل کیفیت زنده ی چشم انداز تابناک را به مدد رنگها بیافریند. او فامهای خالص را در هم می آمیخت، ولی از رنگهای موضعی نیز یکسره چشم نمی پوشید. سایه ها را نه با رنگهای خاکستری و سیاه بلکه به مدد مکمل رنگهای اشیا نشان می داد. با حذف خطوط مرزی، خصلت بارز شکل اشیا از میان رفت و نقاشیهای امپرسیونیست به تصاویری از نور و جوّ و بازیهای رنگ مستقیم و انعکاسی بدل شد. در سالهای بعد، مونه تجزیه و تحلیل دریافتهای بصری را با دقت ادامه داد. پیسارو به نظریه نئوامپرسیونیسم جلب شد. ولی رُنوار با تاکید بر طراحی خطی، به اسلوبی لطیف در پیکر نگاری زنان برهنه دست یافت. عادت نقاشی کردن در زیر آفتاب تابان، استفاده از فام های خالص برای انتقال روشنایی طبیعت و کاربست تک ضربه های قلم مو بر روی بوم، خاص خود امپرسیونیست ها بود.
در دهه ۱۸۹۰، امپرسیونیسم سراسر اروپا را فراگرفت و سپس به آمریکا راه یافت. ولی مقارن با تثبیت اصول امپرسیونیسم واکنشهایی نیز علیه آن بروز کرد، نقاشی امپرسیونیستی در آغاز با گنگی و تمسخر مواجه شد. همزمان با دومین نمایشگاه منتقدی نوشت: پنج یا شش آدم روانی در اینجا گرد آمده اند تا کارهای خود را به نمایش بگذارند… نمایش رعب آوری است که بیهودگی انسانی تا آستانه جنون برسد. کسی باید به آقای پیسارو بگوید که آقای عزیز! درختان هرگز بنفش نیستند! آسمان هرگز به رنگ کَره ی تازه نیست، این که در هیچ کجای دنیا چیزهایی که در تابلویشان کشیده اند یافت نمی شود!" در حقیقت، نقاش امپرسیونیست منحصراً توسط کشف و شهود فردی خویش هدایت می شد و تنها بر صداقت خود اعتماد می کرد و هر یک از آثارش – به عنوان یک کار خلاقه – اثبات و کشف دوباره ی نقاشی بود. از نظر او، دنیا، یکباره و برای همیشه در یک قالب ثابت زیست نمی کرد، بکله با هر نظر، در تازگی احیا شده یی دوباره کشف می شد، و کمترین جلوه ی آن، جزیی از زیبایی متغیر آن بود. چنین آزادی ای، جز به خشم آوردن مردم آن زمان، چه می توانست کرد؟ مردمی که دیدشان توسط مدرسه ی هنرهای زیبا (به عنوان نمودی از تحجر اجتماعی) منجمد شده بود.حتی وقتی ژروم ( نقاش فرهنگستانی) رئیس جمهور را در غرفه های نمایشگاه بین المللی پاریس ۱۹۰۰ همراهی می کرد، در برابر سالن امپرسیونیست ها به او گفت: "علیا حضرت اینجا افراد نالایق فرانسه حضور دارند" پذیرش امپرسیونیست ها در انگلستان به آهستگی صورت پذیرفت. اما از سال ۱۹۲۶ که مونه، پیرمرد بزرگ نقاشی فرانسه درگذشت، نرخ های حراجی ها برای نقاشی های امپرسیونیست ها رو به افزایش یافت و از دهه ۱۹۵۰ به سمت ارقام نجومی میل کرد. طوری که کمتر نظریه ی هنری مدرن را می توان شناخت که بر اساس کشفِ رنگ امپرسیونیست ها استوار نبوده باشد. تاثیر امپرسیونیست ها بسیار عظیم بود و بخش عمده ی تاریخ نقاشی اواخر سده نوزدهم و اوایل سده بیستم، حکایت بسط و توسعه ی جنبش های متاثر از آن یا در مقابل آن بود.
نئوامپرسیونیسم:
در آثار آخر سورا " نیش قلم ها" تبدیل به نقطه چین ها یا پرداز ظریفی از رنگ تابناک می شود که بنابر نظریه ی علمی نقاش می بایست در چشم نگرنده، با هم بیامیزد تا رنگهای فرعی بسی درخشانتر از آنچه که با مخلوط کردن مواد رنگی بر روی تخته شستی حاصل می شود، به وجود آورد. این شیوه ی نقاشی به نام های گوناگون نئوامپرسیونیسم، پوانتیلیسم(نقطه چین کاری رنگ) و نیز دیویزیونیسم(یا پرداز رنگ) خوانده شده است.نئو امپرسیونیست ها سعی کردند تا اصول بصری امپرسیونیسم را بر بنیانی علمی بنا نهند و پُست امپرسیونیست ها آغازگر زنجیره ای طولانی از جنبش ها بودند که تلاش داشتند تا رنگ و خط را از کارکردهای بازنمایانگر محض اش رها کنند و به ارزش های حسی و نمادینی بازگردانند که امپرسیونیست ها آن را صرف تاکید خود بر عنصر گذر زمان و اجمال لحظات کردند. هنگامی که سزان و سورا دست به کار جایگزینی امپرسیونیسم با شیوه جدیدتر و استوارتری از نوع کلاسیک بودند، "وینسنت ونگوگ"(1853-1890)( نخستین نقاش بزرگ هلند) مسیری مخالف در پیش گرفته بود زیرا احساس می کرد که مکتب امپرسیونیسم هنوز به نقاش چنانکه باید، آزادی ابراز عواطفش را نمی داد. و از آنجا که داعیه اصلی ونگوگ همین ابراز عواطف با بیانی گویا بود، برخی از هنرشناسان وی را نقاشی از مکتب اکسپرسیونیسم( توضیح فصل های آینده) یا هیجانگری به شمار آورده اند.
امپرسیونیسم در سینما و عکاسی
در این سبک، معتقد به نوعی مبانی زیبایی شناسی تصویری در هنر سینما و عکاسی بودند. امپرسیونیستها با داستان پردازی به شیوه معمول در سینما مخالف بودند و هر نوع قصه را نفی می کردند، اما در عمل کمتر به آن وفاداربودند درواقع فیلمهای آنها رهایی از چنگ موضوعات روزمره بود. "دلوک" که به عنوان "پدر نقد سینمایی فرانسه" شناخته شده معتقد بود عناصر تشکیل دهنده سینما عبارتند از: نور ، دکور ، ریتم و ماسک( منظور هنرپیشگان است ). به طورکلی امپرسیونیستها اعتقاد داشتند که ریتم فیلم دارای قدرتی است که می تواند برانگیزاننده رویا باشد. و این رویاگونگی در عکسهایی به این شیوه با دخل و تصرف عکاس نمود عینی پیدا کرد.در دوران این سبک هم در عکاسی و سینما مشخصات ظاهری خاصی بروز کردند از جمله: بازی نور و سایه ،حرکت(در سینما) و ریتم تصویری نرم(در عکاسی)، نگرش ایجازی به اشیاء (در هردو) وقدرت القایی درتصاویر سینمایی رشد کرد. هدف اصلی در این سبک ، به وجود آوردن نظم نبود. بلکه هدف رسیدن به افکار و احساسات موجود ولی نادیدنی و رسیدن به نوعی امپرسیونیسم ظریف دربرش فیلم بود.
هنرعکاسی پس از ابداع روشی علمی در عکاسی به نام داگرئوتیپ که توسط لوئی ژاک مانده داگر در سال ۱۸۳۰ پایه گزاری شد ، خیلی زود برای هنرمندان رشته های گوناگون هنری مورد توجه قرار گرفت و از اهمیت خاص و ویژه ای بر خوردار شد. بر این اساس هنرمندان علاقه مند به مکتب امپرسیونیسم نیز با روی آوردن به روش ابداعی داگر، شیوه جدیدی را در عکاسی پایه گذاری کردند که بعد ها به بنیان مکتب وین منتهی شد. برای بررسی سیر تاریخی این رشته در عکاسی باید به سبک هنری نقاشان امپرسیونیسم اشاره کرد که تاثیر دوسویه ای را در عکاسی و نقاشی ایجاد کرد . باید در ابتدا به این نکته اشاره کرد که «با عکاسی می توان مهمترین و غیره مترقبه ترین امور را ثبت کرد و در این راستا است که برای مشاهده ی دقیقتر محیط پیرامون عکاسی به کمک چشم می آید .»و از این رهگذر است که ما می توانیم تاثیر این جنبه هنر عکاسی را بر امپرسیونیسم های نقاش مشاهده کنیم. برای ملموس شدن مفهوم امپرسیونیسم در هنر باید گفت که دریافتگری یا امپرسیونیسم شیوه هنری گروه بزرگی از نقاشان آزاداندیش و نوآور فرانسه در نیمه دوم سده نوزدهم بود که مبتنی بر نشان دادن دریافت و برداشت مستقیم هنرمند از دیدههای زودگذر است ، در این سبک نقاشان از ضربات «شکسته» و کوتاه قلم مو آغشته به رنگهای خالص و نامخلوط به جای ترکیبهای ظریف رنگها استفاده میکنند.
ازاین رو امپرسیونیستها برای نشان دادن دریافت و برداشت مستقیم خود از از دیدههای زودگذر به سراغ هنر عکاسی رفتند ، آنان قصد داشتن همانند عکاسی ، بیان زود گذر و آنی را از سوژه نشان دهند. برای همین آنان با ضربات ممتد قلم مو نقاشی می کردند طوریکه جزییات غیر واضح می شد. آنها توانستند به کمک عکاسی تغیرات زیادی را در عرصه ی نقاشی امپرسیون بوجود آورند. آن دسته از عکاسان تصویری نیز که پیرو مکتب امپرسیونیسم بودند و نوعی ایده آل هنری را در نظر داشتند مایل بودند که خود را از ویژگیهای خاص عکاسی برهانند و این گرایش در نحوه ی عکس گرفتن آنها ظاهر شد. سادترین روش این دسته از عکاسان خارج کردن لنز از حالت فوکوس بود . روش دیگر استفاده از سه پایه بود که عکاس می توانست قبل از اینکه عکس برداری کند آن را به نرمی به حرکت در بیاورد . و یا یک صحفه ی شیشه ای جلوی لنز می گرفتند و به روغن یا ماده ی چرب آغشته می کردند تا تصویر را کمی محو کنند . و یا برای رسیدن به مقصود خود از چاپ های مختلفی از جمله چاپ بیکرومات* – چاپ تیزابی سایه دار- چاپ صمغی و چاپ رنگدانه ی روغنی برای دادن حالتی نرم و فولو استفاده می کردند تا بدین وسیله هم در عمق و ژرفای تصویرتاثیر گذاشته و هم در نور و سایه های آن تا بتوانند حالتی نقاشی وار و هنری به عکس بدهند. در این میان چاپ عکس ، آنچنان در نتیجه عکس های عکاسان تاثیر داشت که بسیاری از عکاسان نگاتیو چاپ را به مثابه زیر بنا و طرح اولیه ی یک نقاشی رنگ و روغن می دانستند و فقط هنگامی به اثر خلاق خود می نگریستند که آن را روی کاغذ چاپ کرده باشند. طی مراحل چاپ گاهی دخل و تصرفاتی هم در کار صورت می گرفت مثلا قسمت هایی از نگاتیو که بدان نیازی نبود را با رنگ قرمز می پوشاندند . یا بر روی قسمت هایی از تصویر بوسیله ی قلم ، اشکالی را برای تاکید برآن قسمت ها ترسیم می کردند. کارهایی که در آن با کوشش بسیار نور را تلطیف شده و نرم می نمودند. عکاسان اغلب اوقات در مطالعات اولیه در مورد طبیعت بی جان اشیای شیشه ایمختلف را به عنوان اجزای تصویر انتخاب می کردند این اشیا نور را به دلیل بازتاب ، نرمتر می ساخت.همچنین مناظر و چشم انداز های خیابان ها در نور های غبار آلود و مه گرفته مورد توجه بود.
برای دانلود فایل این مطلب به صورت pdf روی لینک زیر کلیک کنید