زیبایی شناسی در عکاسی چیست
زیباشناسی در عکاسی
زیبا شناسی عکاسی ترکیب دیدگاه بیننده و هنرمند
میان زیباشناسی و اخلاق همیشه رابطه مستقیمی برقرار است. هر دو شاخه هایی از فلسفه اند، اما قالب متشکل علم، زیبایی است و چگونگی کاربرد آن را بایدها و نبایدهای اخلاقی مشخص می کند. از طرف دیگر هر دو مورد توجه افلاطون و ارسطو قرار گرفته اند. همچنین هم اخلاق و هم زیباشناسی در عکاسی ظهور پیدا می کنند.
ارسطو یکی از بزرگ ترین متفکران همه اعصار است و فیلسوفی است که همچنان بر قله های عظمت و اهمیت نشسته است. او که به تفکیک و تعریف هنر پرداخته، سلطه و نفوذ فلسفی خویش را تا تفکرات دنیای معاصر نیز حفظ کرده است. نظریه او در باب ماهیت زیبایی به این معنی اشاره دارد که هر هنری در ذات خویش زیباست. اما می توان همین مقوله هنر را به انواع گوناگونی همچون موسیقی، رقص، مجسمه سازی، نقاشی و نهایتاً عکاسی تقسیم کرد.
در عکاسی سعی می کنیم که حقیقت زیبایی را از نگاه خویش به تصویر بکشیم.
به نظر می رسد تعیین و تعریف ماهیت زیبایی، پیوستگی و اتحادی در تفکر ایجاد می کند که اصول و جزئیات آن فکر را با استفاده از تکنیک و بهره گیری از رنگ و نور نشان می دهد.
زیباشناسی دارای دو تقسیم بندی است: عینیت گرایی و ذهنیت گرایی. عینیت گرایی به این امر قائل است که زیبایی ذاتاً در خود اشیا موجود است. اما ذهنیت گرا می گوید زیبایی تنها در ادراک بیننده نهفته است. شما در هر حال به عنوان یک هنرمند به قضاوت در میان این دو رویکرد می نشینید. پاسخ به چنین پرسش مبنایی، میان عینیت گرایی و ذهنیت گرایی، در بستر دانش زیباشناسی می نشیند. اما آیا در بین این دو دیدگاه، طیفی شکل می گیرد؟
در طول سال های بسیار، عکاسی به پیشرفت های بسیاری دست یافته و در میان جنبش های گوناگون اجتماعی، نمایشگاه های متعددی برگزار گردیده و همچنین نیاز به تغییر و تحول در این بستر احساس می شود. تخیل و تصور که ضرورت اولیه عکاسی حرفه ای است، با ظهور ایده های جدید و دوربین های پیچیده که نمایش و تنظیم تصویر را راحت تر می کند و می گذارد که عکاس تمرکزش را بر سوژه و جزئیاتش جمع کند، به قدرت مانور بسیار بالایی دست یافته و عینیت گرایی و ذهنیت گرایی را در کنار هم قرار داده است.
نمونه های عکاسی عینیت گرا را می توان در گالری ها، نمایشگاه های سالانه و برخی از مجلات مشاهده کرد. اما تاکید بر ذهن گرایی می تواند کاملاً مهیج باشد. اغلب عکاسی ذهنیت گرا، سبک وار و بر مبنای قواعد است، که حتی گاهی مبتذل می شود. یکی از اساتید حرفه ای، چنین کارهایی را «عکس هایی نسبتاً خوب» نامیده است. اما موضع عینیت گرایی به مراتب والاتر است. شما باید به تحلیل سوژه خویش بپردازید و ارزش ذاتی آن را بررسی کنید. توجه داشته باشید که قضاوت چندان به ذهنیت نمی پردازد، بلکه آنچه با آن تفکر خلق می کنید، مهم است. دو نفر می توانند در یک زمان و مکان دو عکس بگیرند که هیچ گونه تفاوتی در تصاویرشان نباشد. در این میان در انتخاب باید تشخیص و داوری بی طرفانه صورت بگیرد و نباید به این مفهوم بپردازد که عکس چگونه گرفته شده است.حدود ۲۳۵۰ سال است که زیباشناسی با ما بوده و هرگز نیز از میان ما نخواهد رفت.
اینجا اتاقی است که هم عینیت گرایی و هم ذهنیت گرایی می توانند، عادلانه و در کنار هم به بازی بپردازند و همین امر است که ما را به سوژه اخلاق می رساند.دایره المعارف کلمبیا، اخلاق را علم قضاوت و کردار اخلاقی تعریف کرده است. اخلاق بر تمام وجوه رفتار آدمی اعمال شده و تاثیر می گذارد و هیچ گونه اشکالی را بر زندگی اکثر مردم ایجاد نمی کند. اما از طرف دیگر افرادی نیز هستند که در امتحانات، کارت های اعتباری، بازی ها و مسابقات، مالیات و حتی زندگی خصوصی و خانوادگی شان نیز تقلب می کنند و گروه دیگری هم هستند که در عکاسی به تقلب دست می زنند.
متاسفانه سرقت اثر در عمل هر چند به ندرت اما اتفاق می افتد. سرقت اثر، دزدی کار دیگری و استفاده از آن به نام خود است. در بسیاری از چنین مواردی، تصاویر کپی برداری می شوند و یا از مجموعه تصاویر یا عکس های مجلات دزدیده می شود.می دانیم که از شرایط ورود به یک رقابت یا نمایشگاه آثار، منحصر به فرد بودن آن اثر و عدم حضور آن در نمایشگاه های قبلی است. اما برخی از افراد که دارنده عکس های معروف و موفق قدیمی هستند، به اثر عنوانی جدید می دهند و آن را به نمایشگاه دیگری می فرستند. این کار، کاملاً غیراخلاقی است.
معنای زیبایی
فیلسوفان و هنرمندان از ابتدای تاریخ بر سر زیبایی اختلاف نظر داشتند به صورتی که افلاطون زیبایی را هماهنگی اجزا با کل میدانست و آن را به دو نوع زیبایی طبیعت و موجودات زنده و زیبایی هندسه، خط و دایره تقسیم میکرد. او معتقد بود که زیبایی طبیعی نسبی است، در حالی که زیبایی هندسی یا آنچه به دست بشر ساخته میشود مطلق است و آنچه در نظریه افلاطون، زیبایی هندسی نامیده شده را لوکوربوزیه زیبایی مهندسی نامیده است. هگل بر اساس نظریات افلاطون، قائل به دو نوع زیبایی طبیعی و هنری بود. در هر حال تصدیق یقینی برای وجود خارجی زیبایی بسیار مشکل است .
از قرن هیجدهم به بعد، مفهوم زیبایی بیشتر جنبه روانشناسی به خود گرفت و در ارتباط با ادراک دیده شد. از آنجایی که عوامل روانی و اجتماعی بر ادراکات انسان اثرات مهمی بر جای میگذارند، در احساس او از زیبایی نیز موثرند.
ارزش زیبایی شناختی یک فضا هنگامی قابل ادراک میشود که بتواند خود را به عنوان یک موجود مستقل از ذهن برای ناظر مطرح کرده و ذهن او را به فعالیت وادارد.
تجربه زیبا شناختی
تجربه زیبا شناختی تجربهای خوشایند و مطلوب است که به زندگی ارزش و معنا میبخشد. این تجربه مبتنی بر تعمقی نشأت گرفته از درون موجود زنده است که سبب میشود او محیطش را بهتر درک کند؛ تجربهای که در بین همه مردم و در هر زمانی مستلزم تمرکز بر برخی از جنبههای محیط اطراف و شاید درون است.
قوانین عام زیباییشناسی
همنشینیِ رنگها
بیرکهوف معتقد است چیزی زیباست که با کمترین علامات ممکن، بیشترین نظم ممکن را عرضه کند؛ اما زیبایی تنها از طریق نظم و قاعده به دست نمیآید، بلکه نتیجه دو صفت متضاد است که هر دو به یک اندازه ضروری هستند.
هنر موفق، هنری است که مکالمهای دوجانبه با ذهن به وجود آورد، چالشهای ذهنی به وجود آورد و بازتابهایی ایجاد کند. این رابطه معمولاً از تجزیه و تحلیل ناکامل نیروهای مؤثر، حاصل میشود. ترکیبی که کاملاً هماهنگ و وحدت یافته باشد، ترکیبی خسته کننده خواهد بود. هنرمند موفق کسی است که احساس نظم و وابستگی را القا کند و در همان حال چیزهای غیرمنتظره را در اثر خود وارد سازد.
ادراک زیبایی بر اساس تئوری اطلاعات
بنا بر این نظریه، اطلاعات زیبا شناختی عواطف انسان را مخاطب قرار میدهند. بر این اساس یک پیام، زمانی زیبایی را القا میکند که پرت اطلاعاتی کافی داشته باشد و میزان بداعت، یعنی محتوای زیباشناختی آن، از حداکثر دریافت ذهن بیشتر باشد. در این صورت گیرنده مجبور به تشکیل طرح واره است و بدین ترتیب ذهن اجباراً خود را معطوف به سطوح بالاتر ادراکی میکند. در واقع ارضای حس زیباشناختی، زمانی به دست میآید که ذهن در مجموعهای از تحریکات ظاهراً غیر منظم و مغشوش، موفق به کشف یک نظم نسبی گردد.
پیامهای پیچیده را نمیتوان به صورت مستقیم درک کرد. در این حالت باید با روش تشکیل طرحوارهها مقدار اطلاعات را کم کرد. تئوری گشتالت اصول تقرب، تشابه، انسداد، استمرار و هم جهتی به عنوان عوامل خارجی و اصول آشنایی و آمادگی ذهنی را به عنوان عوامل مؤثر بر تشکیل طرحوارهها و ادراک زیبایی فرمی معرفی میکند.
زیبایی شناسی بصری
گفتن، فکر کردن و نوشتن دربارهی این عبارت به ظاهر ساده، چقدر سخت مینماید.
احتمالاً زیبایی شناسی بصری در حوزه ی عکاسی میتواند ساز و کاری تلقی شود که عکس خوب را پدید میآورد، و یا ابزاری برای سنجش همان عکس خوب به حساب میآید. اما ارتباط بین خوب و زیبا خود در ابهام و تعلیق قرار دارد. همانطور که تمایز بین زیباییشناسی بصری و زیباییشناسی عکاسی برای نامگذاری یک جریان یا جشنوارهی عکاسی نیز شک معناداری را برمیانگیزد.
زیباییشناسیِ بصری به امری گستردهتر از فعل عکاسی ارجاع میدهد- هر آنچه میتوان دید- البته که عکاسی را نیز در میان میگیرد. اما در این عنوان، نگریستن در اولویت قرار میگیرد. نگریستن به هر پدیدهای، نگریستن به هر تصویری، و در نهایت نگریستن به هر عکسی.
زیبایی شناسی بصری – مترجم زاده براین اساس، آنچه در این عبارت آمده است، توجه به ویژگیهای فرمی وصوری تصویر- عکس- در الویت قرار دارد. شاید بتوان گفت در تقابل با سنجههای مفهومگراییِ صِرف در عکاسی، عمدتاً عناصر و عوامل ترکیببندی، وضوح و عمقمیدان، کیفیت چاپ عکس، کنتراست و پلههای خاکستری، میزان کشیدگی و ثبات موضوع- انجماد، رنگها و رنگمایههای موجود در تصویر و متغیرهای دیگری از این دست، بر این که موضوع عکس چیست؟
و در چه شرایط مکان و زمانی گرفته شده و کجا عرضه شده و عنوان و متن توضیحیِ آن چیست؟، برتری دارد.
ازمنظری دیگر، زیباییشناسی تصویری- عکاسی و یا بصری- موضوعی همواره ثابت و جاویدان در حوزهی عکاسی نبوده است. مابین معیارهای ارزشی و زیباشناسانهی عکس بهمثابهی هنر زیبا و عکاسی فوری- مثلاً عکاسی خیابانی- تفاوتهای بزرگی وجود دارد.
چطور میتوان چاپهای عالی از مناظر بدیع عکاسانی همچون انسل آدامز و ادوارد وستون را با عکسهای خیابانی لیزت مدل و گری وینوگراند سنجید؟
آنجایی که معیارهای ارزشی متعارف و والای عکاسی به مواردی مانند: شادی کودکانه، سادگی و نشاط، بیان زندگیِ عادی؛ به همراه عدم وضوح کافی، ترکیببندی نامناسب، عدم نمایش اندیشه، تغییر ماهیت میدهند. همچنین، چگونه میتوان معیارهای زیباییشناسیِ عکاسی مطبوعاتی و مستند اجتماعی را با عکاسی استفهامی- مفهومی- و عکاسی انتزاعی یکی دانست. هرچند در سنجش اعتبار عکسهای این حوزهها متغیرهای مشترکی نیز وجود دارند. اما هر کدام از نمونههای نامبرده در شرایط تاریخی و خاص خود پدید آمده و بیانگر عقیده و دغدغهی مطرح در آن مکان و زمان خاص هستند.
براین اساس، بخشی از اعتبار و اهمیت خود را از تفکر و پنداشتهای رایج دورهی خود کسب کرده و میکنند. این موضوع بسیار مهم است؛ به این معنا که معیارهای زیباییشناسی و ارزشی در حوزهی عکاسی تغییر یافته و مییابد، اما هیچ معیاری کاملاً برچیده و معدوم نمیشود. بهویژه که امروز موضوع بازگشت به معیارهای زیباییشناسی دیروز بیش از هر دورهی دیگری قابل تأمل است.
اکنون عکاسی معیارهای نسبیِ زیباییشناسیِ خاص خود را دارد. معیارهایی که با پدیداری تفکر دیجیتال و گسترش سازوکار آن در سراسر جهان، و تعداد دوربین به دستان- موبایل به دستان- جهان، در کنار عکاسان حرفهای، دانشگاهیان و تمام علاقهمندان متعهد به این رسانه- هنر یا دلمشغولی- شاید نیاز به تغییر و تجدید نظر در معیارهای ارزشیِ خود داشته باشد. تحقق این امر فقط با کار و تفکر مسئولانهتر میسر میشود.