عکاسی واقع گرا چیست

کلمات کلیدی : اصالت واقع، ایدهآلیسم، نامگرایی، ناتورالیسم، تحلیل اجتماعی

از ریشه لاتین به‌معنای واقعیت گرفته شده است. رئالیسم در معنای لغوی، معادل واقع‌گرایی یا واقعیّت‌گرایی است.

جوهر واقع‌گرایی عبارتست از تحلیل اجتماعی، مطالعه و تجسّم زندگی انسان در جامعه، مطالعه و تجسّم روابط اجتماعی، روابط بین “فرد و جامعه” و ساختمان خود جامعه است.

واقع‌گرایی را می‌توان از دو منظر فلسفه و جامعه‌شناسی تعریف نمود.

رئالیسم در حوزه فلسفه

واقع‌گرایی یا مکتب اصالت واقع، در فلسفه جدید، عقیده‌ای است، قائل به این‌که واقعیّت موضوعی، یا جهان مادّی، مستقل از آگاهی ذهن وجود دارد و خصایص و طبیعت آن از این‌که دانسته شود، متاثّر نمی‌شود. در فلسفه قدیم و قرون وسطی نیز نظریه‌ای است، که حقیقت جهان مادی را از ادراک بشری، مستقل می‌کند. یعنی اشیاء، وجود مستقل دارند و وجودشان، به ادراک‌کننده بستگی ندارد.

رئالیسم در مقابل تصوّرگرایی -که به‌وجود کلیات در خارج از ذهن اعتقاد نداشت- و نام‌گرایی(Nominalist) -که یکسره منکر کلیات بود و هیچ نحو وجودی نه در خارج و نه در ذهن برای آن قائل نبود و کلّی را فقط لفظ خالی می‌دانست اقامه شد.

پیروان مکتب اصالت اسمی(نام‌گرایی)، معتقد به جدایی تدریجی جهان اندیشه از واقعیات عینی هستند و معتقدند که جهان درونی آگاهی، به‌تدریج از جهان خارجی(یا بیرونی حس‌ها) جدا می‌شود و قانونی جهان‌شمول وجود ندارد؛ که ذاتا در اشیاء مشابه موجود باشد. جهان‌شمول‌ها صرفا نام‌هایی غیرواقعی و اعتباری هستند، که بر سر آن‌ها به توافق رسیده‌ایم. امّا واقع‌گرایی، معتقد است که مفاهیم انتزاعی، به‌مثابه وجودی جوهری و هستی واقعی دارند

برخلاف ایده‌آلیسم، رئالیسم جهان خارجی را مستقل از درک و ذهنیّت ما تلقّی و براین نکته تاکید می‌کند، که این جهان خارجی، با دقّتی معنادار، در تجربیّات حسی ما منعکس می‌شود

 

مقاله ای در رابطه با عکاسی واقع گرا

عکاسی واقع گرا چیست

 

ریشه‌های رئالیسم

واقع‌گرایی به‌عنوان یک شیوه خلّاق، پدیده‌ای است، تاریخی که در مرحله معیّنی از تکامل فکری بشر، زمانی‌که انسان‌ها، نیاز مبرمی به شناخت ماهیّت و جهت تکامل اجتماعی پیدا کردند، زمانی‌که مردم، نخست، به‌طور مبهم و سپس آگاهانه، به این حقیقت پی بردند؛ که اعمال و افکار انسان از هیجان‌های سرکش یا نقشه الهی ناشی نشده؛ بلکه از علّت‌های واقعی، یا اگر دقیق‌تر گفته باشیم، از علت‌های مادی سرچشمه می‌گیرد، به‌ظهور رسید.

می‌تو‌ان تاریخچه تصوّر واقعیّت را با نظر پارمنیدس آغاز کرد، که صریحا قلمرو واقعیت را مقابل عرضگاه ظاهر و نمود دانسته است. در نظریه مثل افلاطون نیز بر اینکه مُثُل(ایده‌ها)، واقعی‌ترند تا موجودات فردی و محسوس؛ که چیزی جز انعکاس و تصویر آن مُثُل نیستند، ریشه‌های واقع‌گرایی به چشم می‌خورد.

دکارت نیز در نظریه تفکیک‌ناپذیر بودن زندگی و تفکّر و فرانسیس بیکن که در حصول شناخت جهان، توجه خود را به اهمیّت تجربه معطوف می‌کرد، اندیشه علمی را دست‌خوش تحوّل کیفی نموده و راه را برای نفوذ در طبیعت اشیاء وامور جهان باز کردند.

رئالیسم در غرب به اقتضای غلبه‌اش بر طبقه پیشین(طبقه جدید) و برخورداری از وحدت و رفاه اجتماعی، در آغاز، با خوش‌بینی، امید، اعتماد و جسارت، به هستی نگاه می‌کرد و با واقعیّت اجتماعی که درست به‌ساز آن طبقه می‌رقصید، بر سر مهر بود و واقع‌گرایی، نتیجه ضروری چنین روحیه‌ای بوده است.

رئالیسم در حوزه جامعه‌شناسی

از جمله مشکلات شاخه‌های مختلف علوم انسانی این است که جامعه‌شناسان و فلاسفه معرفت به تعریف دقیقی از مفهوم علم نرسیده‌اند. به‌طور کلّی، آن‌ها اساس تعریف خود را بر یکی از سه دیدگاه اثبات‌گرایی، واقع‌گرایی و انسان‌گرایی، استوار می‌کنند. در جامعه‌شناسی، از دیدگاه واقع‌گرایی، علم مجموعه‌ای از مفاهیم نظری است، که برای حل یک مشکل ویژه(مانند چگونگی کارکرد اقتصاد، ذهن انسان و یا سیستم خورشیدی) طراحی و پرورانده شده است و مفاهیمی مانند جامعه، فرهنگ، گروه، ارزش و غیره، واقعا وجود دارند و می‌توان آن‌ها را مورد بررسی قرار داد. کار امیل دورکیم، به‌ویژه در قواعد روش جامعه‌شناسی و خودکشی از نمونه‌های بارز و الگویی برای این تفکر می‌باشد؛ که در آن با تأکید بر ساختارها و نهادهای اجتماعی پهن‌دامنه، نه‌تنها براین پدیده‌ها؛ بلکه بر تأثیر آن‌ها بر اندیشه و کنش فردی تأکید شده است.

 

مقاله ای در رابطه با عکاسی واقع گرا

عکاسی واقع گرا چیست

 

همچنین رئالیست‌ها در مخالفت با مکتب اثباتی، ادعا می‌کردند که توضیح در هر زمینه علوم طبیعی و اجتماعی عبارت است از برملا کردن مکانیسم‌های حقیقی مستتر و غالبا غیر قابل مشاهده‌ای که پدیده‌ها را به‌طور علّت و معلولی به‌هم مرتبط می‌کنند.[۱۶] گرچه این امکان وجود دارد که واقع‌گرایان از داده‌های تجربی و عینی بهره برند، اما از آنجا که “داده‌های تجربی و آماری” در نزد آن‌ها چندان روشن و گویا نیستند، نقش عمده‌ای در تحقیقاتشان بازی نمی‌کنند. به‌عقیده آن‌ها، ما هرگز نمی‌توانیم نسبت به “واقعیت‌ها”اطمینان کامل حاصل کنیم. آن‌چه به آن نیاز داریم توضیح و تبیین نظری آنهاست. ازاین‌رو وابستگان این تفکر بیش سایر مکاتب از پرسشنامه مصاحبه‌ای و روش‌های تطبیقی تاریخی استفاده می‌کنند.

آنچه لافارک(Lafargue)، منتقد تیزبین رئالیست‌های فرانسه درباره روش تحلیل کار مارکس می‌نویسد، بسیاری از اصولی را که پایه سبک رئالیسم است، خلاصه می‌کند: «او تنها به پژوهش قشری اکتفا نکرد؛ بلکه در عمق فرو رفت و اجزاء ترکیب‌کننده را در دایره تأثیرات متقابل آزمایش کرد. هریک از این اجزا را مجزا ساخت و به پیگردی تاریخ حیات آن مشغول شد؛ سپس عمل اولی را بر دومی و بالعکس مورد تحقیق قرار داد. پس از انجام این امر به بررسی پیدایی، تغییرات، تحولات یکنواخت و جهشی واقعیّت را مورد نظر پرداخت و اساسی‌ترین فعل و انفعالات آن‌را مطالعه کرد. او در پژوهش‌های خود هرگز یک پدیده را به‌عنوان چیزی منفرد که در چهاردیواری و بدون هیچ‌گونه روابط محیطی زندگی می‌کند، به‌دیده تحقیق نگاه نکرد؛ بلکه دستگاه بغرنج دنیایی را که جاودانه در گردش است، در بوته آزمایش نهاد.»

از آنجا که واقعیّت، جز به‌وسیله این‌گونه روش‌های علمی به‌دست نخواهد آمد، رئالیسم نمی‌تواند، از راهی غیر از طرق علمی برواقعیت دست یابد.

نویسندگان جامعه‌شناس، هم اغلب مدعی‌اند که مارکس یک رئالیست بوده؛ زیرا عقیده داشته که ویژگی‌های قابل مشاهده جامعه سرمایه‌داری را باید به‌وسیله مکانیسم‌های شیوه تولید؛ که مستقیما قابل مشاهده نیستند، توضیح داد. مارکس با روش اثباتی زمان خود، مخالف بود و ادعا می‌کرد که این روش‌ها، فقط سطح مرئی زندگی اجتماعی را مورد توجه قرار می‌دهند

هدف رئالیست هرچند جستجو و بیان کیفیّات واقعی، در روابط درونی مابین یک پدیده و دیگر پدیده‌هاست، پدیده‌های قشری و ظاهری را به‌جای واقعیت گرفتن جز انحراف از رئالیسم و گرایش به‌سوی ناتورالیسم، حاصلی نخواهد داد

طبق نظریه رئالیسم آن‌چه انسان را از نظر فردی و اجتماعی تقسیم می‌کند و عامل اصلی تفرقه و تکثیر انسان است، تعلق انسان به اشیاست؛ نه تعلق اشیا به انسان. ازاین‌رو برای عامل اندیشه، ایدئولوژی، انقلاب، تعلیم و تربیت نقش اول را قائل است؛ ولی معتقد است که انسان همچنان‌که ماده محض نیست، روح محض هم نیست.

واقع‌گرایی به‌عنوان یک شیوه مشخص، که تحلیل محیط اجتماعی و روابط علّت ومعلولی را امکان‌پذیر کرد و واقعیت را به‌طور عینی ترسیم ‌نمود. هر نویسنده و دانشمند واقع‌گرایی که از جهان‌بینی خاص خود برخوردار بود، نظریه او نسبت به رویدادها و درک آواز زندگی، تابع طرز فکر او نسبت به مبارزه اجتماعی معاصر او بود. ازاین‌رو گاه، واقعیت‌های اجتماعی را دارای همبستگی می‌دانند؛ مانند نظریه‌پردازان ساختاری-کارکردی و گاه، آن‌را دچار تضاد و کشمکش می‌دانستند؛ مانند نظریه‌پردازان تضاد.

رئالیسم در سینما و عکاسی

به طور کل توضیح دادن این سبک در سینما بسیار مشکل است و تنها به قسمتهایی بسنده می کنیم. به این دلیل که باید تاریخ سینما را تا رسیدن به این سبک به طور مفصل و پایه ای بررسی کنیم.فیلمهای رئالیستی در سینما به دو بخش عمده ی فیلمهای مستند و فیلمهای رئالیستی اجتماعی تقسیم می شوند. که ظهور هر کدام از این ها لازمه ی زمان مشخصی است. و بوجود آمدن این سبک در هنر سینما در هر کشور و هر سینمایی قابل بحث عمیق است.

 

مقاله ای در رابطه با عکاسی واقع گرا

عکاسی واقع گرا چیست

 

لویی و آگوست لومیر، سازنده ی نخستین فیلمها بودند. برادران لومیر مخترع “سینماتوگراف” (دستگاه نمایش دهنده فیلم) بودند.نخستین فیلمی که به صورت رسمی نمایش داده شد در تاریخ ۲۸ دسامبر ۱۸۹۵ در زیر زمین گراند کافه – واقع در بلوار کاپوسین پاریس – بود این تاریخ را به طور کل به عنوان سر آغاز تاریخ سینما به رسمیت می شناسند.

همزمان با اختراع لومیرها در فرانسه ادیسون نیز دستگاهی به نام “کینتوسکوپ” (kinetoscope ) را اختراع کرد. اما تصاویر متحرک آن از یک روزنه و تنها برای یک نفر قابل دیدن بود. نخستین فیلمهای لومیرها تنها یک سری تصاویر از زندگی عادی و روزمره مردم بود، مثل غذا دادن به کودک (کودکی روی زانوی مادرش نشسته و مادرش غذا را به دهان او می گذارد) یا خروج کارگران از کارخانه ( عده ای کارگر که کارخانه لومیرها را ترک می کنند) باغبان آبپاشی شده ( جوانی پایش را روی شلنگ آبیاری یک باغبان می گذارد وقتی باغبان شلنگ را بررسی می کند، ناگهان آب به شدت به صورتش می پاشد) و بعدها صحنه معروف “ورود قطار به ایستگاه” قطاری که لوکوموتیوش به نظر رها شده می آمد و به شدت باعث وحشت تماشاگران شد! لومیرها سازنده فیلمهایی بودند که امروزه “مستند” نامیده می شوند. فیلم مستند گرچه واقعیت زندگی روزمره است اما در سینما چیزی که به عنوان رئالیسم به مفهوم خاص به فیلمها نسبت داده شد. چیزی جدای فیلمهای مستند بود.

بارزترین نوع سینمای رئالیسم نوین در آلمان پس ار سال ۱۹۲۴ بود. (سبک اکسپریسونیسم- که توضیح آن طبق روال تاریخی آورده خواهد شد – در آلمان دهه ی بیست اوج گرفته بود و راهنمای سبک رئالیسم شد)درسالهای پس از جنگ آلمان بسیاری از کارگردانان خود را از قالب های سینمایی پس از جنگ رها کردند و رئالیسم نوینی در پایان سالهای بیست در هنر سینما پایه گذاردند. و ظاهرا هرگونه برخورد عاطفی از نوع رمانتیک با شخصیتهایی که توصیف می شوند از فیلمها طرد شد. و تصمیم گرفته شد که فرد به هیچ وجه نباید مرکز ثقل توجه قرار گیرد واین توجه باید معطوف به عده ی کثیری از افراد گردد و واقعیت گرایی نوین، ناب ترین بیان خود را ارائه داد.

جنبش دیگر رئالیسم به صورت رئالیسم شاعرانه در فرانسه در سالهای اختراع صدا در سینما (۱۹۲۸) تجلی یافت. سالهای میان ۱۹۳۵ تا۱۹۳۹ برای سینمای فرانسه به صورت سالهای پرباری در آمد و موفق به ابداع و کسب روش ویژه ای شد که در خارج از فرانسه موجب کسب اعتبار برای آن گردید.

گرایش به واقعیت ها، انتقاد شدید اجتماعی همراه با نوعی بدبینی نامشخص، از ویژگی های بیشتر فیلمهای این دوره به شمار می رود. ژان ویگو با فیلم “درباره ی نیس”، که فیلمی انتقادی – طنز بود پا به عرصه سینمای رئال فرانسه گذاشت. در این فیلم که نوعی فیلم مستند اجتماعی بود، دو فیلمبردار با دوربین مخفی خود از زنان ثروتمندی که در بلوار آنگلز شهر نیس به گشت و گذار مشغول بودند فیلم برداری کردند و بعد ویگو در حین مونتاژ، صحنه هایی از شهر قدیمی نیس را با تصاویری جالب از باغ وحش در هم آمیخت. تصاویر تحریک آمیز هتل های اشرافی دنیای یکنواخت و پر امتیاز اشراف را به زیر سوال کشید. درباره ی نیس یک فیلم ساخته پرداخته ی مونتاژ بود که تصاویر آن در برخورد با یکدیگر معنی و مفهوم پیدا می کردند. فیلم دیگر ویگو”نمره ی اخلاق صفر” نیز نقطه نظری مستند به شمار می آمد. اصطلاح رئالیسم شاعرانه اولین بار به فیلمهای مارسل کارنه داده شد.

خصوصیت فیلمهای رئالیستی عبارت بودند از علاقه و توجه به محرومین، توجه به مسائل اجتماعی و به ویژه تعارض های میان فرد و جامعه و تجزیه و تحلیل افراد در محیط های خاص. اصولا پیدایش رئالیسم در حوزه هنر عکاسی به طور مستقیم به پیشرفتهای تکنولوژیک بشر مرتبط است.. یک دیدگاه جالب این است که پیدایش رئالیسم به طور مشخص با کشف دوربین عکاسی مرتبط است. یعنی پیدایش وسیله ای که به انسان امکان ثبت و ضبط کامل یک لحظه (و یا برش) از زندگی را میدهد. بررسی همزمانی کشف و پیشرفت تکنولوژی دوربین عکاسی با ایجاد و پیشرفت سبک رئالیسم ادبی به شکلی تایید کننده نظر فوق است. در یکی از روزهای تابستان سال۱۸۲۷ ژوزف نیسفور نیپس موفق به ثبت اولین تصویر ثابت شد . البته مدت کمی بعد نمونه بهتری از عکس و دوربین Niépce به وسیله Louis-Jacques-Mandé Daguerre ساخته شد . این دوره زمانی را تقریبا با دوره کاری بالزاک میشود یکسان گرفت. جالب اینجاست که در سال ۱۸۷۷ صفحات عکاسی (فیلم عکاسی) جدیدی به وسیله George Eastman ساخته شد که عملا انقلابی در ساختار دوربین های عکاسی پدید آورد. دوربینهای ساخته شده بعد از تولید این صفحات عکاسی را به عنوان اولین نسل جدی دوربینهای عکاسی امروزی به حساب می آورند. اما نکته جالب اینجاست که این پیشرفت چشمگیر در صنعت عکاسی با دوره کاری امیل زولا ( ۱۸۴۰-۱۹۰۲ ) هماهنگی دارد. به عنوان مثال امیل زولا ( نویسنده ی ناتورالیست) شاهکارش “ژرمینال” را در فاصله سالهای ۵-۱۸۸۴ نوشت. این به این معنی است که پیشرفت تکنولوژیک در صنعت عکاسی با انتقال جریان ادبی رئالیسم به ناتورالیسم هماهنگی زمانی دارد. این هماهنگی زمانی کاملا معنادار است و نشانه اثر گذاری این جریانها بر یکدیگر و رشد هر دوی آنها ست. یعنی ایجاد توانایی در ثبت و ضبط لحظات و عینیت بیرونی افراد و اشیا و گسترش توانایی در این نحوه نمایش. عکسهای رئال نیز مانند فیلمهای رئال در دسته عکسهای مستند و خبری دسته بندی می شوند. عکسهایی از لحظات طبیعی زندگی انسانها یا حیوانات و… خصوصیت عکسهای رئالیستی- انسانی نیز در بیشتر موارد علاقه و توجه به محرومین، موضوعات جنگ و خسارات جنگی، توجه به مسائل اجتماعی و همان تعارض های میان فرد و جامعه و تجزیه و تحلیل افراد در محیط های خاص بود که بدون اغراق عکاس( برعکس سبک های دیگر در عکاسی که لازمه ی آنها اغراق می باشد) و از راه ثبت مستقیم لحظه یا ثبت فرد در لحظه ای غیر از ژست و به طور طبیعی است. عدم استفاده از رتوش، گریم، نورپردازی خاص و نشان دادن جزئیات صورت از خصوصیات عکسهای پرتره ی رئالیستی است. عکسهای رئالیستی در فضایی کاملا طبیعی و با نوری طبیعی و بدون اغراق ثبت می شدند.